قلب چوپون فکر نی بود ...

ساخت وبلاگ
سه شنبه بیست و پنجم اردیبهشت ۱۴۰۳ | 7:59 | آستاره - از دیشب بارون میاد ...صبح بارون قطع شد اما اینقدر هوا بوی خوبی داره که حالم عالیه ...کم خوابی های سفرم هم کمتر بود امروز و کلا تر و تازه از خواب بیدار شدم ...خلاصه که ممنونم بابت اینهمه طراوت و تازگی و حال خوب ... ________________________________________________________________________________دیروز داشتم با یکی از همکارا راجع به ماجراهای سختی سِمتش و قصه هایی که بر اون گذشته صحبت می کردیم ...وقتی داشت برام تعریف می کرد، دیدم چقققققدر قصه هایی که بر اون گذشته با قصه هایی که بر من گذشت مشابهت داشت.و بعد به این نتیجه رسیدم که ما قصه های فراوان مشابهی هستیم که در صورتک های مختلف مکثر شدیم ... شاید برای همینه که خیلی نباید خودمون و ماجراها رو جدی بگیریم و قصه ها رو جوری زندگی کنیم که درخورِ اونهاست: قصه طور ...________________________________________________________________________________براش مسیج گذاشتم ... با یکم طعم شوخی ... البته که بیشتر از سر نگرانی ... چون هی پشت سر هم خواب دیدم که قصه های مختلفی براش پیش اومده و توی این بلبشو بازارِ دنیا هیچ چیزی بعید نیست و هیچکس لزوماً مصون نمی مونه ...دید و جواب نداد ...مدتیه که این روال رو پیش گرفته ... می بینه، جواب نمیده، میذاره از وقتش بگذره و بعد خیلی دیر و سرد یه جواب رفع تکلیفی میذاره ...اینطور نیست که این روالش داغونم کنه ... شاید چون دیگه قصه رو اونطور که قبلا پیش می بردم، پیش نمی برم در درون خودم ... اما احساسِ اینکه کسی که بزرگ و عزیز می شمردمش، الان دیگه asshole ی بیش نباشه، غمِ قلب چوپون فکر نی بود ......
ما را در سایت قلب چوپون فکر نی بود ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : laleh875 بازدید : 2 تاريخ : پنجشنبه 27 ارديبهشت 1403 ساعت: 13:38

دوشنبه بیست و هفتم فروردین ۱۴۰۳ | 8:35 | آستاره - جامعه ی بدون حریم، یه جامعه ی سالم نیست ... در بیانِ سلامتِ روان، یکی از مباحثِ مهم، قابلیتِ تشخیصِ مرز بین میزانِ صمیمیت و حفظِ حریم شخصی هست. داشتنِ مرزهایی که به جهان حد و حدودِ ما رو یادآور بشه مساله بسیار مهمی در حفظ سلامت روان فرد و جامعه ست.نداشتن حریم واقعا یه رد فلگ بزرگه که دلالت داره بر مجموعه ای از اتفاقات غیرمعمول که نباید نادیده ش گرفت ... جامعه ای که اجزاش رو تشویق می کنه به نداشتن حریم و باز کردن قصه هاش برای همه و overshare، جامعه ای هست که تا مرزِ در هم شکستنِ حریمِ روانِ آدماش پیشروی کرده و از این مسیر هم در حال بهره کشی هست.اینکه آدما به جایی برسن که به میل خودشون overshare کنند و مسائل خصوصی و درونی شون رو روی ریلِ تماشا بریزند، نشونه ی اینه که به مرز خطرناکی از حریم شکنی و روان فروشی نزدیک شدیم.اعتیاد به جلبِ توجه با به حراج گذاشتنِ هرچه هست و نیست، یکی از تبعاتِ این روان فروشی هست ... کاش حواسمون به تبعاتِ قصه هایی که کل زندگی مون رو بی صدا و نرم و آروم و بی حواس تحت الشعاع قرار میدن، باشه و قبل از اینکه واقعا دیر بشه، جدی بگیریمشون ... قلب چوپون فکر نی بود ......
ما را در سایت قلب چوپون فکر نی بود ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : laleh875 بازدید : 5 تاريخ : سه شنبه 18 ارديبهشت 1403 ساعت: 12:51

مری هم رفت ... پریشب بعد از کش و قوس فراوان بالاخره یه وقت ست کردیم و همدیگه رو دیدیم.با آرش اومده بود. حال آرش خوب نبود، فرت و فرت سیگار دود می کرد. این یکی تموم می شد میومد یه مشت تیکه مینداخت و دوباره می رفت دودکشش رو راه مینداخت. مری گریه شو می خورد. منم مسخ بودم. هی اشکم می اومد دم مشکم، هی می خوردمش که فضا مکدر نشه. اونقدر همه رفتند و دارن میرن که انگار ایران به اندازه ی تمام جهان بزرگ شده و آدمهاش به وسعت دنیا قد کشیدند.تمام ترسم، التهاب دنیای فعلی بود برای رفتنش ... اینکه به سلامت بره، به سلامت برسه و خیالم راحت باشه بابت رسیدنش به فرصتِ یه شروعِ جدید.نمی دونم برای تمامِ این قصه ها باید لعنت فرستاد و ناراحت بود یا صرفا تماشا کرد و این شکل از بودن و زندگی رو پذیرفت و تجربه و مزه مزه کرد. هربار که کسی از ایران میره من به اون سال دوردست گره میخورم و داغِ نبودنش باز یه گوشه از قلبم تازه و سنگین میشه. نبودنی که امکانِ یه قصه ای که شاید با نرفتنش می تونست رقم بخوره رو تا اینجای زندگی از من گرفت ... خدایا، هر کسی رفت، هرکجا هست عمیقاً به سلامت دارش ... _____________________________________________________________________________دیروز هوا بهاری و سردرگم بود. یه لحظه سرد، یه لحظه گرم و سوزان ... یه جا آفتابی یه جا همزمان نم نم بارون ...حالِ رفیقک هم بهاری بود ... پیشنهاد جیم زدن داد منم که پاااایه رفتیم یه جایی موازی بزرگراه حسینی الهاشمی ... یه بچه رودخونه ای داشت که لی لی بین کوه های سرسبز برای خودش راه افتاده بود ... گوشه کنارشم کنسرت قورباغه ها بود ... نمی دونم البته سانس اصلی شون رسیدیم یا تمرینی چون تقریبا همه شون فالش می رفتند خلاصه که در هیچ جای مخیله م نمی گنجید اینهم قلب چوپون فکر نی بود ......
ما را در سایت قلب چوپون فکر نی بود ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : laleh875 بازدید : 6 تاريخ : سه شنبه 18 ارديبهشت 1403 ساعت: 12:51

هرگز در زندگی اینقدر نسبت به رنج دیگران بی تفاوت نبودم که نسبت به رنج مردم غزه و فلسطین در این روزها ... وقتی کودکان وطن من توی سیل و خشکسالی و بی نانی و بی آبی و بی خانمانی و هزار درد و رنج دیگه دارند دست و پا می زنند، در مملکتی که جزو ثروتمندترین ممالک جهان هست، وقتی ثروت مملکت من به جای صرف شدن در جهت رشد مردمش، برای حمایت از حماس و ... خرج میشه به اسم امنیت مملکت من، در حالی که مردمش روز به روز فقیرتر میشن و همین فقر امنیت آدمها رو تهدید و تحدید می کنه، وقتی خانه پر از درد و رنج شده، جایی که اهالی ش فقط به فکر فرار ازش هستند، من مجالی برای رنج کشیدن بر درد همسایه ندارم ... و نه تنها مجال که حالی برای شرکت در این سیرک همگانی جهانی آدمهای از جنگ و خفقان بی خبر رو هم ندارم ... اونایی که حتی لحظه ای نمی دونند که دقیقا دارن برای چی اعتراض می کنند و می جنگند ... اما با این همه امیدوارم که تمام عاملین جنگ در هر جای جهان، زمینگیر و خفیف بشن و دستشون از جان و مال مردم جهان کوتاه بشه ... اونوقت شاید دوباره احساسات خفته بیدار بشن و ایام مسخ شدگی ما از اینهمه رنج هم به پایان برسه و قدری زندگی رو زندگی کنیم ... _______________________________________________________________________________________________خسته نیستم هنوز ... زندگی همچنان مهربانانه در کنار من قدم بر میداره ... هر آنچه لازم دارم در دستان من هست و هر آنچه برای مسیر و رشد من ضروریه، رو در روی من ... اما با اینهمه احساسات متفاوت و غریبی رو دارم تجربه می کنم که با یه جور بی تفاوتی عجیب و تازه همراه شدند ... شاید این از ثمرات سن باشه ... شاید این به خاطر تجربه های متعدد این سالها، علی الخصوص سالهای اخیر هست ... گاهی فکر می ک قلب چوپون فکر نی بود ......
ما را در سایت قلب چوپون فکر نی بود ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : laleh875 بازدید : 5 تاريخ : سه شنبه 18 ارديبهشت 1403 ساعت: 12:51